کارکرد استعاره های شناختی در داستان های اقلیمی براساس مطالعه رمان یزله در غبار
کارکرد استعاره های شناختی در داستان های اقلیمی براساس مطالعه رمان یزله در غبار
زهره ملاکی1 محبوبه جمالی2
1) استادیار زبان وادبیات فارسی، دانشگاه خلیج فارس بوشهر
2) دانشجوی کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی گرایش پایداری، دانشگاه خلیج فارس بوشهر
محل انتشار :
دومین همایش ملی نگاهی نو به زبان و ادب عامه(ammeh2.ir)
چکیده :
بر اساس نظریة استعاری معاصر، استعاره مختص زبان ادب نیست و در کاربرد روزمرة انسان نیز جای مهمی دارد. در یک اقلیم خاص، گویشوران آن منطقه با پدیدههایی که مشخصة آن زیست بوم است سازگار میشوند و از آن پدیدهها برای درک استعاری و خلق جهان مفهومی خود استفاده میکنند. مقالة حاضر به بررسی استعارههای مفهومی در داستان یزله درغبار از دیدگاه شناختی و مشخصاً نظریة استعاری لیکاف میپردازد. پرسش اصلی مقاله این است که اقلیم جنوب و محیط زیست چگونه نویسنده را در خلق استعارههای شناختی ویژه برای دستیابی به سبک شخصی یاری رسانده است؟ بررسی و تحلیل دادهها، نشان میدهد که نویسنده با کاربرد استعارههایی که حوزهی مبدأ آنها برگرفته از زیست بوم و پدیدههای طبیعی آن است فضایی واقعی و پویا ایجاد نموده که رنگ و بوی اقلیم خاصی را نشان میدهد و فضای داستان را با فضای داستانی که در کنار دریا و جنگل نوشته شده باشد متفاوت میسازد. همچنین بسامد معنادار استعارههای هستی شناختی و ساختاری و جهتی در داستان بیانگر سبک ویژۀ این نویسندۀ بومگراست. این مسأله موجب میشود که داستان هویت داشته باشد و خواننده قادر به همذاتپنداری با محیط باشد و به زبان خاص نویسنده و سبک نوشتاری او دست یابد.
کلمات کلیدی :
کلیدواژه: استعارۀ شناختی
نظریة لیکاف
داستان اقلیمی
یزله در غبار
علی صالحی